مستوره. مخدره. (منتهی الارب) : پرده شناسان بنوا در شگرف پرده نشینان بوفا در شگرف. نظامی. ای مدنی برقع مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب. نظامی. کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری. رفیع الدین لنبانی. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد. حافظ. ، خلوت نشین، در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان). - پرده نشینان. (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکۀ مقرّب. (رشیدی). ملائکۀ آسمان. (برهان)
مستوره. مخدره. (منتهی الارب) : پرده شناسان بنوا در شگرف پرده نشینان بوفا در شگرف. نظامی. ای مدنی برقع مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب. نظامی. کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری. رفیع الدین لنبانی. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد. حافظ. ، خلوت نشین، در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان). - پرده نشینان. (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکۀ مقرّب. (رشیدی). ملائکۀ آسمان. (برهان)
گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
گدای سر راه. (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی. انوری (از انجمن آرا). به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد. حافظ. صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است:طبیب ره نشین، مردم غریب بی خانمان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد، دزد قطاع الطریق، باج ستان. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به راه نشین در همه معانی شود
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 7500گزی شمال خاوری خوی و 2500گزی باختر راه شوسۀ خوی به جلفا. هوای آن معتدل و دارای 534 تن سکنه است. آب آنجا از رود قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رویی به نام گوهران دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 7500گزی شمال خاوری خوی و 2500گزی باختر راه شوسۀ خوی به جلفا. هوای آن معتدل و دارای 534 تن سکنه است. آب آنجا از رود قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رویی به نام گوهران دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری اردبیل و 3هزارگزی شوسۀ اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل است و 649 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری اردبیل و 3هزارگزی شوسۀ اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل است و 649 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد